اندوهت را به برگها بسپار!
واپسین روزهای پاییزت بخیر، دوست چهارفصل من!
یلدایت پر از مهربانی
باور به نور و روشنایی است که شام تیره از دل شب یلدا
جشن مهر و روشنایی به ما هدیه می دهد
یلداتون مبارک
اگر میم مشکلات را برداریم زندگی شیرین میشه
برایت هزاران یلدای شکلاتی آرزو دارم
عمرتان طولانی ، قلبتان آفتابی !
کاش می شد
برای ِ یک شب هم که شده
هندوانه باشم
همان قسمتش که سهم ِ توست !
یلدا مبارک
یـــه پایـــیزه دیگم از رفـــاقـــتمون گذشــــت
یــــلدات مبــــارک رفــــیق !
عمق چشم هایت ، قصه هزار و یک شب یلدا است
تمام نمی شود هر چه می خوانم …
اوج زیبایی شب یلدا بوسه زدن بر دستان پدران خسته
و گونه مادران شکسته ایست
که با لبخند شیرینشان بهاری سرسبز را برایمان آرزو دارند
یلدایتان سراسر بهاری باد
از میان تمام میوه ها به یاد تو انار برمیدارم
آخه تو مثل اناری
خودت یه دونه
خوبیات هزار دونه
یلدا تبریک
سفیدی برف را برای روحت
سرخی انار را برای قلبت
شیرینی هندوانه را برای عشقت
و بلندی یلدا را برای زندگی قشنگت آرزومندم
پیشاپیش یلدا مبارک
گر سهم من از تو تنها یک شب است
یلدا شبی بیا …
بگذار این کوتاهترین داشتن در بلندترین شب باشد
یادمه همین یلدا بود
که ترشی انار با بوسه تو شیرین می شد
کاش معرفت بعضیا مثل شب یلدا بلند بود …
یلدا مبارک با معرفت
کاش یلدای بعد
منتقم خون خدا آمده باشد
یلدای حسینتیان گرامی …
دستانت را دور گردنم حلقه کن
این دوست داشتنی ترین شال گردن سال های سرد من است
یلدات مبارک
دو قدم مانده به رقصیدن برف
یک نفس مانده به سرما و به یخ
چشم در چشم زمستانی دگر
تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان
یک سبد عاطفه دارم همه تقدیم شما
شب یلدا مبارک
کاش میشد برای یک شب هم که شده هندوانه باشم
همان قسمتش که سهم توست!
یلدا مبارک
تو دلداری چو من دیوونه داری
تو مجنونی چو من بی خونه داری
شب یلدا مرا دعوت کن ای دوست
اگه تو یخچالت هندونه داری
بدو که روز کوتاهه پائیز آخر راهه
هندونه رو آوردی؟ جوجه هاتو شمردی ؟
زمستون میشه فردا مبارک باشه یلدا
همه لحظه های پایانی پاییزت
پر از خش خش آرزوهای قشنگ …
یلدا مبارک
در آغاز زمستان هرگز زمستانی مباد بهار آرزوهایت
یلدا مبارک
تو خوبی!
تو بهترینی!
تو تکی!
تو جذابی!
تو …
اینم از هندونه های شب یلدا بذار یخچال خنک شه
آری امشب شب یلدا است
شب فال ، شب عشق ، شب هندوانه
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه امشب شب تنهایی من است
یلدایت مبارک
من بلندای شب یلدا را
تا خود صبح شکیبا بودم
شب شوریده ی بی فردا را
با خیال تو به فردا کردم
چه شبی بود !؟
عجب زجری بود !؟
غم آن شب که شب یلدا بود
شب یلدای من آغاز شد
نه سرخی انار ، نه لبخند پسته و نه شیرینی هندوانه
بی تو یلدا زجر آور ترین شب دنیاست
بی من یلدایت مبارک
سهم من از شب یلدا شاید
قصه ای از غصه و انار سرخی که پر از دلتنگی ست
غم هایم بلند همانند شب یلداست
شب یلداست
دلم در خواب پروانه شدن بود
ولی افسوس دلم در اوج رفتن رو به شمعی سوخت
و من نالان کنار سفره ای از عشق خالی
شبی مایوس و سرگردان دارم امشب
شب یلدا شد و رفتی و از غم خوانده ام
از این هجرت به آن شب گیسوان افشانده ام
گذشت اما هزاران شب از آن هجران و من
اسیر آن شب یلدای جانسوز مانده ام
باور به نور و روشنایی است
که شام تیره از دل شب یلدا
جشن مهر و روشنایی به ما هدیه میدهد
یلدایتان مبارک
نمکستان » در این پست عکس های منتشر شده در صفحات اجتماعی علی شادمان بازیگر خوب کشورمان را گردآوری کرده ایم ، در ادامه این تصاویر را مشاهده نمایید
محمدعلی شادمان متولد ۱۳۷۵ در ایلام بازیگر سینما و تلویزیون است. شادمان کار بازیگری را از سال ۱۳۸۵ با بازی در فیلم میم مثل مادر آغاز و همچنین در فیلم های سینمایی صد سال به این سالها، زمانی برای دوست داشتن و کلانتری غیرانتفاعی و سریال سرزمین کهن به ایفای نقش پرداخته است. او در سال ۹۲ در فیلم ساکن طبقه وسط به کارگردانی شهاب حسینی و در سال ۹۰ در فیلم رویای سینما به کارگردانی علی شاه حاتمی ایفای نقش کرده است. وی در جشنوارههای متعدد داخلی و خارجی شرکت داشته است و در سال ۲۰۱۱ نیز برنده جایزه بهترین بازیگر نوجوان جهان شد.
ساکن طبقه وسط (۱۳۹۲)
رویای سینما (۱۳۹۰)
کلانتری غیرانتفاعی (۱۳۸۷)
زمانی برای دوست داشتن (۱۳۸۶)
صد سال به این سالها (۱۳۸۶)
میم مثل مادر (۱۳۸۵)
سرزمین کهن
۱۳۸۶: بهترین بازیگر کودک برای فیلم میم مثل مادر در سی و هفتمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم رشد ، ۱۳۸۷:جایزه ویژه جشنواره سینهکید هلند برای فیلم زمانی برای دوست داشتن ، ۱۳۸۷: پروانه زرین بهترین بازیگر کودک و نوجوان برای فیلم زمانی برای دوست داشتن در بیست و دومین دوره جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان ، ۱۳۹۰: پروانه زرین بهترین بازیگر کودک و نوجوان برای فیلم رویای سینما در بیست و پنجمین دوره جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان
بیوگرافی کامل و عکس های دیده نشده علی شادمان بازیگر سینما و تلویزیون
بیوگرافی کامل و عکس های دیده نشده علی شادمان بازیگر سینما و تلویزیون
بیوگرافی کامل و عکس های دیده نشده علی شادمان بازیگر سینما و تلویزیون
بیوگرافی کامل و عکس های دیده نشده علی شادمان بازیگر سینما و تلویزیون
بیوگرافی کامل و عکس های دیده نشده علی شادمان بازیگر سینما و تلویزیون
بیوگرافی کامل و عکس های دیده نشده علی شادمان بازیگر سینما و تلویزیون
بیوگرافی کامل و عکس های دیده نشده علی شادمان بازیگر سینما و تلویزیون
بیوگرافی کامل و عکس های دیده نشده علی شادمان بازیگر سینما و تلویزیون
مصاحبه کامل با آزیتا حاجیان بازیگر سریال کیمیا
چند سالتان بود که ازدواج کردید؟
آزیتا حاجیان: من
بیست و دو سالم تازه تمام شده بود که ازدواج کردم، سال 1358. آن زمان سن
ازدواج خیلی پایین بود، بعد از انقلاب معمولا همه در سنهای پایینتر از
بیست سال ازدواج میکردند چون آن زمان ارزشها عوض شده بود، مردم همهچیز
را در سطح نمیدیدند، چشم و همچشمیهای گمراهکننده مطلقا وجود نداشت.
مردم زندگی را سخت نمیگرفتند. بحث جهاز آنچنانی، لباس عروس فلان مدلی، جشن عروسی پر از تجملات و... به جرأت میتوانم بگویم که نبود. یعنی مردم ارزشهایی را پیدا کرده بودند که خیلی عمیقتر و درستتر بود. تفکر مردم بهتر شده و زندگی خیلی راحت شده بود. مردم خیلی عمیقتر به اطراف و جامعه نگاه میکردند. این نگاه سطحی که الان و شاید روزهای قبل از آن تاریخ وجود داشت، در آن سالها از بین رفته بود.
جوانها در سن پایین خیلی راحت ازدواج میکردند؛ با هم میرفتند محضر و بدون برگزاری عروسیهای آنچنانی، با دو حلقه ساده، میرفتند سر زندگی مشترکشان، من خیلی آن شرایط را دوست داشتم.
ازدواج شما هم ساده بود؟
آزیتا حاجیان:بله،
من هم خیلی ساده زندگیام را شروع کردم، با میل خودمان عروسی نگرفتیم،
مادرم خیلی اصرار داشت حتما جشن عروسی بگیریم اما ما با این قضیه مخالفت
کردیم، لباس عروسی نپوشیدم و مهریهام دوازده سکه بود که تازه خود من گفته
بودم پنج سکه اما عاقد گفت: «خانم جان پنج سکه خیلی کم است، حداقل بگو
دوازده سکه.» آن موقع سکه خیلی ارزان بود.
چند سالتان بود که اولین فرزندتان یعنی مهرآوه به دنیا آمد؟
آزیتا حاجیان:بیست
و سه سالم بود یعنی یک سال بعد از ازدواجم، من عاشق بچه بودم. به همین
انگیزه هم ازدواج کردم و خوشبختانه خیلی زود هم بچهدار شدم. البته اولش یک
خرده میترسیدم چون مهرآوه خیلی کوچولو بود و فقط دو کیلو و هفتصد و پنجاه
گرم وزن داشت. یک فسقلی به تمام معنا! نگهداری از بچه خیلی کار سختی است.
مادرم در مراقبت و نگهداری از مهرآوه به من خیلی کمک کرد و او خیلی شیرین
بود.
وقتی ملیکا به دنیا آمد، بزرگتر شده بودم، تجربه بزرگ کردن مهرآوه را داشتم و شرایط زندگیمان هم بهتر شده بود، در نتیجه بزرگ شدن او را بیشتر لمس کردم اما نه به اندازه بعضی از مامانها و الان خیلی دلم میخواهد نوهدار شوم چون نوه سختیهای نگهداریاش با مامانش است و شیرینیهایش برای مامان بزرگش (با خنده).
شما در ازدواج ملیکا چقدر دخالت کردید؟
خدا
را شکر داماد خوبی نصیبم شده، او پسر با مسوولیتی است و نسبت به همسن و
سالهایش با مطالعه و باسواد. هنگام ازدواج آنها من تا آنجا که میتوانستم
همراهیشان کردم ولی در یک مورد خیلی دخالت کردم که به خاطر این کار مهرآوه
و ملیکا من را متهم میکنند که من هم میپذیرم و میگویم باشه، قبول و
هنوز هم به کاری که کردم، اعتقاد دارم.
ملیکا شریفی نیا و همسرش
اجازه هست بدانیم قصه این دخالت چه بود؟
آزیتا حاجیان:در
مورد مهریه بود که بچهها به شدت با مهریه مخالف بودند و هروقت صحبت از
مهریه میشد، میگفتند: «مامان مگر خرید و فروش است؟» تنها موردی که من کمی
اعمال نظر کردم، همین بود که خیلی جدی در مورد آن برخورد کردم. البته نه
اینکه مهریه زیادی گفته باشم، مساله این بود که بچهها میگفتند اصلا هیچی
نباید به عنوان مهریه باشد، من هم گفتم از نظر من هم این قضیه معنا و
مفهومی ندارد و با تلاش آنها را قانع کردم و دلایلی که برایشان آوردم،
کاملا منطقی بود.
این دلایلی که برای آنها آوردید با توجه به چیزهایی بود که این روزها میبینید؟
آزیتا حاجیان:تقریبا
بله، چون من دیگر یک زن 54 ساله هستم و زندگیهای زیادی را دیدهام. به هر
حال تجربههای شخصی و چیزهایی که هر کسی در طول زندگیاش با آنها مواجه
میشود، تاثیرگذار است. همه اینها به شما یک نگاهی میدهد که فکر میکنی سر
یک چیزهایی باید اصرار کنی. به نظر من مهریه همانطور که از اسمش هم معلوم
است، نوعی مهر است. اصلا بحث خرید و فروش نیست. مرد اعلام میکند که خانم!
مهر شما در قلب من است، دلم نمیخواهد دل تو بلرزد.
اگر در زندگی اختلافی پیش بیاید، زن میگوید خیلی خب من یک هم چنین مهری را با خودم دارم حالا سازگاری میکنم چون حقوق من حفظ شده، به من نگاه شده، به من اهمیت داده شده، حالا با یک نگاه و یک زبان اقتصادی، این اول ماجراست. نیاکان ما و سنتهای ما وقتی یک چیزی را میگویند، حتما دلیلی دارد، حتما چند نسل فکر پشت آن است.
به نظر من زن باید مهریه داشته باشد، البته یک مهر معقول. متاسفانه بعضی از دختر خانمها این را رعایت نمیکنند.
وقتی
در زندگی مشکلی پیش بیاید، زن با خودش میگوید این مرد من را دوست داشت یک
هزینهای را قبول کرد تا من را داشته باشد، در نتیجه زیاد احساس پرت بودن
نمیکند. به بچههایم گفتم زمانی آدمها خیلی هم وفادارند خیلی هم همه چیز
عالی است اما در یک برههای به دلایل مختلف احساسی، اخلاقی، اقتصادی و...
ممکن است مشکلاتی به وجود بیاید که چارهای جز جدایی نباشد.
آن وقت زن که جوانی و عمرش را گذاشته، باید یک پشتیبان مالی داشته باشد، اگر مرد در شرایط خاصی اراده کند که از نظر عاطفی برود سراغ یک نفر دیگر و عواطفش را با یک زن دیگر شریک شود، در جامعه ما مشکلی برای آن مرد ندارد ولی وقتی مهریه وجود داشته باشد، یعنی مرد باید بابت کاری که کرده تاوان بپردازد. وقتی مجبور باشد تاوان بدهد، ممکن است ترمزی بکند و با خودش فکر کند ببیند آیا یک هوسرانی ارزش این را دارد؟
نگاه من به مهریه این شکلی
است وگرنه خیلی مشخص است وقتی دو نفر با هم نسازند و قرار باشد روزها،
ساعتها و عمرشان را در نگرانی، غصه، دعوا و عدم تفاهم بگذرانند، ترجیح
میدهند همه چیزشان را بدهند تا از آن شرایط بد بیرون بیایند.
اینطوری نیست که فرد بماند و بسوزد تا مهریهاش را بگیرد و اگر کسی او چنین کاری کند، کار غیرعاقلانهای کرده، چون زن مهریهاش را برای رفاه زندگی میخواهد. اگر قرار باشد کسی را داغان و روح و وجودش را پژمرده کند، دنبال آن رفتن اصلا به درد نمیخورد چون بعدا باید آن پول را خرج دوا درمان کند. مهریه چنین مفهومی برای من دارد که به آن معتقدم و خیلی هم روی آن اصرار کردم و بچهها هم روی من را زمین نینداختند. دامادم هم با شناختی که از من دارد، میداند منظور من چه بوده است.
یک دختر با هزاران امید و آرزو زندگی مشترکش را شروع میکند و هزاران ذهنیت خوب برای خودش دارد، زن ظریف است و بیشتر از مرد عاطفی است پس اگر بحث جدایی پیش بیاید، صدمات جدیتری میخورد، هرچند بعضی از زنها سعی میکنند به روی خودشان نیاورند و ظاهرسازی میکنند اما در ضمیر ناخودآگاهشان تاثیر میگذارد و از درون ضعیف میشوند. بالاخره نیاکان ما، نسلهای گذشته، یک شعوری داشتند که یکسری چیزها را گفتهاند. ما حالا میخواهیم همه چیز را دور بریزیم، بهتر است چیزهایی را که در شرایط گوناگون درست به نظر میآیند، حفظ کنیم و چیزهایی را که بوی خرافه میدهند، دور بریزیم.
شما به استقلال مالی زن اعتقاد دارید؟
آزیتا حاجیان:صددرصد.
یادم است قبل از ازدواجم، هر وقت در جمعهای دخترانه صحبت از ازدواج
میشد، همیشه میگفتم فکر اینکه یک مردی با اسب سفید بیاید و شما را ببرد و
شما بنشینید در خانه و او برود کار کند، از ذهنتان بیرون کنید. در این
زمانه زن همان تواناییهایی را دارد که مرد دارد، منظورم تواناییهای جسمی
نیست، قابلیتهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... را میگویم که در بعضی
موارد زنها حتی از مردها پیشی گرفتهاند. اینکه یک زن فکر کند که مرد
بیاید خرجش را بدهد و او برای خودش در خانه بنشیند و غذا درست کند و... در
جامعه کنونی اصلا معنا ندارد. زن و مرد باید شانهبهشانه هم کار کنند و
پول دربیاورند و مراقب زندگیشان باشند.آزیتا حاجیان گذشت آن روزهایی که مرد به تنهایی
یک خانواده را اداره میکرد. الان خیلی از زنها درآمدشان بهتر از مردهاست.
در دوره شما خانمها کمتر شاغل بودند، اما شما کار کردید، آن هم در سینما، اطرافیانتان با این موضوع مشکلی نداشتند؟
آزیتا حاجیان:البته
زن خانه بودن بیشتر مال دوران مادر من بود، دوره من این موضوع کمی تعدیل
شده بود. اوایل که رفتم دانشکده و تئاتر خواندم، اصلا به بازیگری سینما فکر
نمیکردم فقط در کارهای دانشجویی دوستانه کار میکردم. من تئاتر را خیلی
دوست داشتم چون خیلی با اصالت است و اصلا به این قضیه که یک روزی بازیگر
شوم اهمیت نمیدادم. بعدها به طور خیلی اتفاقی یکی از دوستان ما که
کارگردان بود، فیلمنامهای داد که بخوانم و نقش مادر آن فیلم را به من
پیشنهاد کرد. من آن را خواندم و دیدم نقش عجوزه خیلی جذابتر است. گفتم که
این نقش را بیشتر دوست دارم اما این دوست کارگردان گفت این نقش را خانم
مهینترابی قرار است بازی کند.آزیتا حاجیان بعدا پوست خانم مهینترابی به لاتکس حساسیت
نشان داد و قرار شد هر دو نقش را من بازی کنم. (فیلم دزد عروسکها). مهرآوه
هم خیلی تصادفی برای بازی در آن فیلم انتخاب و اولین کار حرفهای من در
کنار مهرآوه شروع شد.
در خانه با او تمرین میکردید؟
نه،
اصلا نیازی به تمرین نبود. خودش با آقای هنرمند تمرینهایشان را انجام
میدادند و به من کاری نداشت. متاسفانه اواسط این فیلم، مادر من فوت کرد و
شرایط روحی خوبی نداشتم. آزیتا حاجیان
رابطه آزیتا حاجیان با مادر چطور بود؟
آزیتا حاجیان:من
فوقالعاده دختر مستقل و سرکشی بودم و مادرم خیلی دوست داشت مرا مثل خودش
بار بیاورد اما من میخواستم خودم باشم. نمیخواستم مثل مادرم باشم. به
خاطر همین ما همیشه در این مورد کشمکش داشتیم. او میخواست من خیلی شیک و
خانمانه رفتار کنم و من بیشتر شبیه پسرها رفتار میکردم چون یک برادر هم
داشتم که دو سال از من بزرگتر بود ورفتارهایش در من خیلی تاثیر میگذاشت.
حوصله نداشتم مثل مادرم شیک و خانمانه رفتار کنم. همیشه به او میگفتم
مادرجان من خودم هستم لطفا شما هم خودت باش و کاری به کار من نداشته باش
مصاحبه کامل با آزیتا حاجیان بازیگر سریال کیمیا.
مهدی پاکدل متولد سال ۱۳۵۹ در اصفهان بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران است. وی دانشجوی انصرافی رشته گرافیک دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکز است. مهدی پاکدل برادر کوچکتر حسین پاکدل نویسنده، مجری و کارگردان ایرانی است. او علاوه بر سینما و تلویزیون، در عرصه موسیقی نیز یک آلبوم بنام «در انعکاس کوچههای خیس» منتشر کرده است.وی در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۸۹ با بهنوش طباطبایی ازدواج کرد.
جنبش انفیه در کلکته (سیروس شاملو، ۱۳۷۶)
ریچارد سوم (داوود رشیدی، ۱۳۷۸)
سیاها (حامد محمد طاهری، ۱۳۷۸)
بعد از مگریت (مریم مجد، ۱۳۷۹)
دیر راهبان (فرهاد مهندس پور، ۱۳۸۰)
پای دیوار بزرگ شهر (حسن معجونی، ۱۳۸۱)
قهوه تلخ (شبنم طلوعی، ۱۳۸۲)
روی زمین (افروز فروزند، ۱۳۸۲)
بی شیر و شکر (مهرداد ضیایی و حمید امجد، ۱۳۸۳)
همسایه آقا (حسین کیانی، ۱۳۸۵)
می خوام بخوابم (رضا گوران، ۱۳۸۶)
یرما (رضا گوران، ۱۳۸۶)
ماچیسمو (محمد یعقوبی، ۱۳۸۷)
خشکسالی و دروغ (محمد یعقوبی، ۱۳۸۸)
اهل قبور (حسین کیانی، ۱۳۸۸)
داستان یک پلکان (رضا گوران، ۱۳۸۸)
نوشتن در تاریکی (محمد یعقوبی، ۱۳۸۹)
حضرت والا (حسین پاکدل، ۱۳۸۹)
برهان (محمد یعقوبی، ۱۳۹۱)
امر ملوکانه(حسین پاکدل، 1394)
آبی (حمید لبخنده، ۱۳۷۸)
ماجراهای اینترنتی (حسین قناعت، ۱۳۸۲)
ماهیها عاشق میشوند (علی رفیعی، ۱۳۸۳)
شبانه (امید بنکدار و کیوان علیمحمدی، ۱۳۸۴)
مصائب دوشیزه (مسعود اطیابی، ۱۳۸۵)
مخمصه (محمدعلی سجادی، ۱۳۸۵)
دایره زنگی (پریسا بختآور، ۱۳۸۶)
بدون اجازه (مرتضی احمدی هرندی، ۱۳۸۹)
نفوذی
آزاد راه (۱۳۸۹)
محمد رسولالله (فیلم) (۱۳۹۳)
یک روز معمولی (حسن فتحی، ۱۳۸۲)
گزارش یک اعدام (ابراهیم شیبانی، ۱۳۸۶)
استخوان (فرهاد علیزاده آهی، ۱۳۸۶)
ضامن (منوچهر هادی، ۱۳۸۶)
دوباره بهار (راما قویدل، ۱۳۸۷)
عزیزی که ناپدید شد (منوچهر هادی، ۱۳۸۸)
هویت (مسعود فروتن، ۱۳۸۹)
با من بمان (حمید لبخنده، ۱۳۸۱)
مروارید سرخ (شاپور قریب و مسعود رسام، ۱۳۸۳)
خاموشی دریا (حسین عاطفی، ۱۳۸۴)
اولین شب آرامش (احمد امینی، ۱۳۸۴)
ما چند نفر (فیاض موسوی، ۱۳۸۵)
بیگناهان (احمد امینی، ۱۳۸۶)
شب میگذرد (راما قویدل،۸۷)
گمشده (راما قویدل، ۱۳۸۸)
ستایش (مجموعه تلویزیونی) (سعید سلطانی، ۱۳۸۹)
کیمیا
شام ایرانی (بیژن بیرنگ، ۱۳۹۰)
شاهگوش (داوود میر باقری، ۱۳۹۲)
بهنوش طباطبایی متولد ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ بازیگر سینما ، تئاتر و تلویزیون ایران است. تحصیلات وی لیسانس مهندسی کامپیوتر است و یک دورهٔ بازیگری در دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران گذراندهاست.
قصه عشق پدرم (۱۳۹۱)
گامهای شیدایی (۱۳۹۱)
آزادراه (۱۳۸۹)
پوست موز (۱۳۸۷)
کلاغ پر (۱۳۸۶)
مجنون لیلی (۱۳۸۶)
پسران آجری (۱۳۸۵)
مصائب دوشیزه (۱۳۸۵)
به فاصله یک نفس (۹۰-۱۳۸۹)
گزارش یک اعدام
عزیزی که ناپدید شد
دستها نگاه میکنند
قصّه سیمین
مادرانه
ابرهای پشت حنجره
برهان
داستان یک پلکان
سیندرلا
فصل شکار بادباک ها
میکائیل (۱۳۹۴)
از یاد رفته (۱۳۹۰)
مختارنامه (۱۳۸۹)
در مسیر زاینده رود (۱۳۸۹)
چاردیواری (۱۳۸۸)
پیلههای پرواز (۸۴-۱۳۸۳)
مسافری از هند (۱۳۸۱)
کوی دامون (۱۳۷۸)
نو عروس
عشق گمشده (۱۳۸۳)
گل های گرم سیری
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است