مـن عابـرِ بیابان بی کسی ام

مـن


عابـرِ بیابان بی کسی ام


که از وحشتِ تنهاییِ خود فریاد می زند ...

تو می گویی باران

تو می گویی باران صدای پای اجابت است ؛
نیاز کن ! اما مسلک من ، مسلک درویشان است !
چه دارند که از هر حیث بی نیازند ؟! ساق شلواری توکرکی
آن نیازی که تو را بی نیاز می کند !
اما من در اوج بی نیازی ، به تو نیاز پیدا کردم !
پس ببار باران . . . !