تو میروی …
اما بدان چیزی عوض نمی شود
پای ما تا ابد گیر است …
من و تو
شریک جرم یک مشت خاطره ایم …
سر به کدام راه بگذارم از این دلتنگی ؟
راه پیراهنت کاش …
دل شوریده ام افتاده در بند/ بنالم با دل شوریده تا چند؟
من و یعقوب هر دو گریه کردیم/ من از فرزند مَردُم ، او ز فرزند
هیچ اتفاقی در این عکس ها خوب نمی افتد
وقتی تو پشت دوربین ایستاده ای
مهــربــان مــن …
هــر روز بـه خـورشیـد مـی سپـارمـت تـا مبـادا بـه سـایـه غـم گرفتـار شـوی …
من از تمام دنیـــا …
فقط آن دایـــره ی مشکے چشمـــان تـــو را میخواهم ..،
وقتے که در شفافیتش ……..
بازتاب عکس خـــودم را میبینم …!!!
روزهای بعد از تو را هرگز نخواهم شمرد
تا همیشه بگویم : همین دیروز بود…
تو … تکه ای از من نیستی ،
تمام منی …
نباشی تمام میشوم…
خـــراب شــود
کــافه ای که عــطرت را سِـــرو می کنــد
” هنــوز “
دست نخورده ترین احساساتم را
براى روز مباداى عشق تو در دلم احتکار کرده ام…
آغوش گرمم باش…
بگذار فراموش کنم لحظه هایى را که در سرماى بى کسى لرزیدم
تاریک باد…
خانه ی مردی که…
نمی جنگد برای زنی که دوستش دارد!
بالاتر از عشق عادت است …
هیچگاه کسی را که به تو عادت کرده ” رها نکن “
بی “تو”
حتی “باران” هم
بوی تشنگی میدهد….
دنیای بدون تو
شباهت عجیبی با این غروب های لعنتی دارد
دلگـــــــــــــــــــــــــیر ، دلگـــــــــــــــــــــــــیر ، دلگـــــــــــــــــــــــــیر